بنده نواز

((خانواده کوچک آقای الف و خانم نون))

بنده نواز

((خانواده کوچک آقای الف و خانم نون))

مهریه

براساس رأی دادگاه خانواده زن جوان برای دریافت آخرین قسط مهریه اش باید یک هزار و ۵۶ ماه صبر کند.

این زن ۳۰ ساله که فهیمه نام دارد، براساس رأی صادره در سن ۱۱۸ سالگی آخرین سکه مهریه اش را
 
دریافت خواهد کرد. محمد مصطفایی، وکیل مدافع زن جوان درباره این پرونده گفت: موکلم حدود ۶ سال
 
پیش با مرد مورد علاقه اش ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر است که حضانت او به عهده مادرش گذاشته
 
 شده است. وی افزود: موکلم پس از مدتی به خاطر اختلاف های خانوادگی در دادخواستی به دادگاه
 
خانواده، ۳۵۰ سکه طلای خود را مطالبه کرد. قاضی پرونده نیز شوهر را محکوم به پرداخت مهریه کرد. اما
 
این مرد با ارائه لایحه اعسار به دادگاه خواستار تقسیط مهریه شد که دادگاه در غیاب موکلم، لایحه
 
اعسار او را پذیرفت و رأی دادکه مرد هر ۳ ماه یک سکه طلا به عنوان مهریه به همسرش پرداخت کند.
 
                     

انا لله و انا الیه راجعون

بسمه تعالی   

 

انا لله و انا الیه راجعون

 

روح ملکوتی اُسوه عارفان ، عالم ربانی ، فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیة الله العظمی محمد تقی بهجت « رحمة الله علیه » به ملکوت اعلی پیوست ، این مصیبت عظمی را به ولی الله الاعظم  « عجل الله تعالی فرجه الشریف »  و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می کنیم .

 

  

  

 

مردی که امام عظیم‌الشأن که خود در مدارج عرفانی از قلّه نشینان بود، درباره او به فرزند شهیدشان حاج آقا مصطفی(ره) فرموده بودند:ایشان دارای موت اختیاری هستند؛ یعنی قدرت این را دارند که هر گاه بخواهند روح را از بدن جدا کنند و به اصطلاح خلع کنند و باز بازگردند و تازه این شهادت‌ها بر کرامات و مدارج عرفانی او در سنین جوانی و میانسالی او بیان شده است و خدا می‌داند که این مرد کم نظیر در سنین کهولت و پس از عمری تلاش بی‌وقفه و حرکت شتابان به سمت قله‌های عرفان اصیل اسلامی و زهد و پارسایی به چه مقاماتی دست یافته بود!

تکه ای برای تو

 

 آسمان را قسمت کردند... تکه ای برای رود...تکه ای برای دریا ... تکه ای برای برکه...


دلم را قسمت کردند.. تکه ای برای تو ...تکه ای برای تو ... تکه ای برای تو...

 

قشنگ بود کپی کردم

به خاطر حرف مردم باید فلان سرویس طلا را خرید تا بفهمند با چه خانواده سرشناس و اصیلی!! وصلت کرده اند! ( ای تف به این اصالت و شهرت و سرشناسی که بخواهد با آویزان کردن چند منگوله!! تعیین گردد! )

ولی نه ، به خاطر اینکه مردم چشمشان از حدقه در بیاید و مخصوصا ننه قمر ببیند که ما چه عروسی گرفته ایم و ...برای اینکه مردم بعدش حرف نزنند ، حتما پولمان در مستراح می ریزیم! ( آدمی وقتی غذا شب عروسی می خورد ، آن هم به مقدار زیاد و حریصانه ،خواهی نخواهی به عوارضی دچار می شود!)

- خرید شب عید :

یک اقدام احمقانه دیگر ، جنسی که بعد از عید ارزانتر می شود ، چرا باید همان شب عید خرید؟

مگر کسی به خاطر مپوشیدن لباس نو در سال جدید سرطان می گیرد؟!!

باز هم نه، آخر حرف مردم چه می شود ؟! باید مهمانی برویم ، آنها خانه ما می آیند ، مگر کور بودی ندیدی عمه قزی پری خانم که چند کیلو اورانیوم غنی شده به خودش آویزان کرده بود چه لباسی پوشیده بود؟

باید برای اینکه مردم حرفی نزنند ، خرید شب عید کرد!! باید بهشون نشون داد با کی طرف هستند !

مجلس ختم :

با این همه هزینه این برای خرید دست گلهای آنچنانی و ناهار در فلان هتل و ....در جامعه ای زندگی می کنیم که بعضی مردم ما ، در بین زباله به دنبال غذا می گردند..زنان بی سرپرستی که به خاطر نداشتن ودیعه مسکن ، نمی توانند مکان امنی داشته باشند و با فرزندانشان در زیر یک سقف امن زندگی کنند و در معرض خطرات مختلف هستند.... آن وقت به خاطر حرف مردم ، چون اگر مجلس نگیریم می گویند گدا هستید !! پول و قت را به هدر بدهیم

همه اینها ، این قید و  بندها و طنابهای که به دور خود پیچیده ایم ،  فقط به فقط  یک دلیل عمده دارد : به خاطر حرف مردم !

ادرکنی

 

یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی   

 

 

آقاجان خودت کمکمون کن

سکوت چشمانم مرز زمان را می شکند  

نگاه دلم برای بودنت هر لحظه تمنا می کند .  

و بودنت تمام امید زندگیم می شود 

 در تقدیر بودنم باران نمی بارید اما از لحظه بودنت آسمان بارانش را ارزانی کرده  

دنیای دلم در این تنگنای بودن در این حس پرواز جز لحظه های با تو بودن آرزویی  

در دل ندارد  

سکوت جاده های پاییز جز قدم های تو هیچ نخواهد  

جز چشم دوختن به لحظه وصال به هیچ  نمی اندیشد  

با خود اندیشیدم در این ترانه بی تو ماندن  در این لحظه های بی تو حس بودنت  

شنیدن تپش های قلبت از مرز فاصله ها از نگاه چشم های تو تما م انتظارم شده  

" به سراغ من اگر می یایی " مهربانی چون خود بیاور  

برای لحظه ای داشتنت برای همین انتظار دیدنت سکوت را در خواهم نوردید 

 از نا امیدی خواهم گذشت باران چشم هایم را حرمت پاکی دلت خواهم کرد 

 و فریاد خواهم زد تمام بودنم به سوی من بیا  

به سوی غریبه آشنای خود  

سوگند  به تمام لحظه های بودنمان تمام لحظه های نوشتن را تمام بیقراری هایم را 

 تمام سکوت پرفریادم را برای تو خواهم گفت  

تو که از من به من نزدیکتری  

تو که چشم های زندگیم شدی 

 تویی که داشتنت را دوست می دارم  

همین تویی که بودنت تمام بودنم شده در این ورطه خود باختگی  

در این لحظه های پر تپش در این غروب دلگیر  

تویی که چشم های زندگیم شدی  

سوگند به خلقت پروانه ها تو تنها شمع روشن زندگیم شدی 

 محبوب من همیشه شاد بمان  

همیشه عاشق همیشه تا ابد  

اما هرگز سکوت مکن که سکوت درد تمام لحظه هاست  

وعده ما تمام لحظه های دلتنگی در لحظه طلوع بودن ها زیر باران پاکی ها  

کنار جاده با هم بودن رو به سوی مهربانی ها  

و صدایم شوق لحظه های با تو..........  

NA

خخخخخخخخخدا

خدا تو خودت خوب میدونی که چقدر دوسش دارم! 

پس ازم نگیرش! 

تو از تمام حال ما با خبری! 

ما رو تو هیچ لحظه ای به حال خودمون وا مگذار که پناهی جز تو نداریم! 

میدونم که بد بودم! میدونم که قدر خدای خودمو نمیدونم و ازش به راحتی میگذرم! 

اما تو به عظمتت به جلال و جبروتت به حق چهارده گل سرو کمانت تنهامون نذار و خودت مشکلاتمونو حل کن! 

دلتنگ توم

 
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند  

مثل آسمانی که امشب می بارد...و اینک باران 

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند 

و چشمانم را نوازش می دهد 

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم 

با تو بودن

ای عشق من ...ای مایه ی امید من 


تمام وجودم انتظار روزها و شبهای با تو بودن را می کشد 


روزهایی که هم نفس با تو قدم بردارم 


وشبهایی که با نگاه آرامت چشم بر هم گذارم!!! 


جبران میکنم با همه وجودم

کسی که تو دل آدم جا داره هیچ وقت ازش دور نمیشه ...می خوام با تو، فقط با تو و تو و تو باشم و شادیهامونو با هم تقسیم کنیم. چه چیزی بهتر از این هست که با هم باشیم.همیشه لطف و محبتت رو احساس کردم و می کنم،کاش من هم بتونم روزی قطره ای از این محبتاتو جبران کنم.