* * *
ما و تو چون بهار ترین فصل عاشقیم
عاشق چو دشت های شگفت شقایقیم
تشنه به روی آب پریشان به دست باد
مثل دو تا درخت به سان دو قایقیم
محروم کرده اند ز دیدار ای دریغ
ما و ترا که مثل سپیدار صادقیم
اما من و تو مثل دو موسیچه روی سیم
در بند قصه ها و اسیر علایقیم
اما من و تو با همه بن بست های مان
در عشق تا نهایت دیوانگی شقیم
* * *