بنده نواز

((خانواده کوچک آقای الف و خانم نون))

بنده نواز

((خانواده کوچک آقای الف و خانم نون))

ادرکنی

 

یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی   

 

 

آقاجان خودت کمکمون کن

سکوت چشمانم مرز زمان را می شکند  

نگاه دلم برای بودنت هر لحظه تمنا می کند .  

و بودنت تمام امید زندگیم می شود 

 در تقدیر بودنم باران نمی بارید اما از لحظه بودنت آسمان بارانش را ارزانی کرده  

دنیای دلم در این تنگنای بودن در این حس پرواز جز لحظه های با تو بودن آرزویی  

در دل ندارد  

سکوت جاده های پاییز جز قدم های تو هیچ نخواهد  

جز چشم دوختن به لحظه وصال به هیچ  نمی اندیشد  

با خود اندیشیدم در این ترانه بی تو ماندن  در این لحظه های بی تو حس بودنت  

شنیدن تپش های قلبت از مرز فاصله ها از نگاه چشم های تو تما م انتظارم شده  

" به سراغ من اگر می یایی " مهربانی چون خود بیاور  

برای لحظه ای داشتنت برای همین انتظار دیدنت سکوت را در خواهم نوردید 

 از نا امیدی خواهم گذشت باران چشم هایم را حرمت پاکی دلت خواهم کرد 

 و فریاد خواهم زد تمام بودنم به سوی من بیا  

به سوی غریبه آشنای خود  

سوگند  به تمام لحظه های بودنمان تمام لحظه های نوشتن را تمام بیقراری هایم را 

 تمام سکوت پرفریادم را برای تو خواهم گفت  

تو که از من به من نزدیکتری  

تو که چشم های زندگیم شدی 

 تویی که داشتنت را دوست می دارم  

همین تویی که بودنت تمام بودنم شده در این ورطه خود باختگی  

در این لحظه های پر تپش در این غروب دلگیر  

تویی که چشم های زندگیم شدی  

سوگند به خلقت پروانه ها تو تنها شمع روشن زندگیم شدی 

 محبوب من همیشه شاد بمان  

همیشه عاشق همیشه تا ابد  

اما هرگز سکوت مکن که سکوت درد تمام لحظه هاست  

وعده ما تمام لحظه های دلتنگی در لحظه طلوع بودن ها زیر باران پاکی ها  

کنار جاده با هم بودن رو به سوی مهربانی ها  

و صدایم شوق لحظه های با تو..........  

NA

خخخخخخخخخدا

خدا تو خودت خوب میدونی که چقدر دوسش دارم! 

پس ازم نگیرش! 

تو از تمام حال ما با خبری! 

ما رو تو هیچ لحظه ای به حال خودمون وا مگذار که پناهی جز تو نداریم! 

میدونم که بد بودم! میدونم که قدر خدای خودمو نمیدونم و ازش به راحتی میگذرم! 

اما تو به عظمتت به جلال و جبروتت به حق چهارده گل سرو کمانت تنهامون نذار و خودت مشکلاتمونو حل کن! 

دلتنگ توم

 
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند  

مثل آسمانی که امشب می بارد...و اینک باران 

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند 

و چشمانم را نوازش می دهد 

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم 

با تو بودن

ای عشق من ...ای مایه ی امید من 


تمام وجودم انتظار روزها و شبهای با تو بودن را می کشد 


روزهایی که هم نفس با تو قدم بردارم 


وشبهایی که با نگاه آرامت چشم بر هم گذارم!!! 


جبران میکنم با همه وجودم

کسی که تو دل آدم جا داره هیچ وقت ازش دور نمیشه ...می خوام با تو، فقط با تو و تو و تو باشم و شادیهامونو با هم تقسیم کنیم. چه چیزی بهتر از این هست که با هم باشیم.همیشه لطف و محبتت رو احساس کردم و می کنم،کاش من هم بتونم روزی قطره ای از این محبتاتو جبران کنم. 

 

خدایا شکر

روزی مردی خواب عجیبی دید. او دید پیش فرشته هاست و به کارهای انها نگاه می کند هنگام ورود دید دسته بزگی از فرشتگان سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی که از زمین توسط پیکها می رسند باز می کنند و داخل جعبه می گذارند مر د از فرشته پرسید شما چکار می کنید ؟
فرشته گفت : این بخش دریافت نامه است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم .
مرد جلوتر رفت دید تعدادی فرشته را دید کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و انها را توسط پیکها به زمین می فرستند مرد پرسید شما چکار می کنید؟
یکی از فرشته ها با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت دید یک فرشته بیکار نشسته مرد با تعجب از فرشته پرسید شما چرا بیکارید ؟
فرشته گفت : اینجا بخش تصدیق جواب است مردمی که دعایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند .

مرد از فرشته پرسید بنده ها چطور می توانند جواب بفرستند ؟

فرشته پاسخ داد بسیار ساده است فقط کافیه بگویند * خدایا شکر *

گل من گریه مکن

گل من گریه مکن
که در آینه ی اشک تو غم من پیداست
قطره ی اشک تو داند که غم من دریاست
گل من گریه مکن
سخن از اشک مخواه
 که سکوتت گویاست
از نگه کردنت احوال تو را می دانم
دل غربت زده ات
بی نوایی تنهاست
من و تو می دانیم
چه غمی در دل ماست
 گل من گریه مکن
اشک تو صاعقه است
تو به هر شعله ی چشمان ترم می سوزی
بیش از این گریه مکن
که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی
من چو مرغ قفسم
تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی
گل من گریه مکن
 که در آیینه ی اشک تو غم من پیداست
فطره ی اشک تو داند که غم من دریاست
دل به امید ببند
نا امیدی کفرست
چشم ما بر فرداست
ز تبسم مگریز
گل من گریه مکن

دشواریها

 تازه داریم به مشکلات بزرگ بر می خوریم

خدایا به عظمت و جلال و جبروتت خودت کمکمون کن

رویایی در خواب ..از ادگار آلن پو

بوسه صادقانه مرا بر پیشانی ات بپذیر تا من به یقین برسم که تو وجود داری، دروغ نیستی! 

  فریب نیستی

من در میان دریایی ایستاده ام و شن های ریز طلایی ساحل را درون دستانم گرفته ام. ببین  

چگونه  از  لای انگشتان مرتعش وفشرده ام می لغزند و به دریا فرو می ریزند! مشت هایم را 

 سخت تر می  فشارم تا شاید بتوانم شن ها را درون دستانم نگاه دارم.

اما افسوس که هر چه سخت تر می فشارم، شن ها به سرعت و پوزخند زنان از لای انگشتانم 

 فرو  می ریزند و من اشکی چند از دیدگان فرو می ریزم!

آه خدایا، چرا من نمی توانم آن ها را در آغوشم بفشارم. خدایا آیا من نمی توانم حتی دانه ای 

 ریز از  این شن ها را از دست امواج بی رحم دریا نجات بخشم !؟ آه

خدایا، آیا عشق را نیز نمی توان هیچ گاه در دستان خویش نگه داشت!

آیا تمام چیزهایی که ما می بینیم، یا می پنداریم که می بینیم! چیزی نیست جز رویایی در 

 خواب ؟؟  

 

                                                                NA